بسم الله الرحمن الرحیم
بچه که بودم عاشق خاطره تعریف کردن های مدیر مدرسمون از جنگ بودیم و معمولا با فریاد خاطره...خاطره..... وادارش میکردیم که از خاطرات جنگ برامون بگه. اون خاطرات خوش و جذاب از همون سال ها تو ذهنم موند و من رو علاقمند کرد به خاطرات دفاع مقدس.
((سال 1373 یک شب خواب دیدم آقای خامنهای ورقههایی در دست دارد که میخواند
و گریه میکند. من هم در آن اتاق بودم. کسی گفت اینها خاطرات یک جانباز
70 درصد است که 80 ماه در جبههها بوده و باز میگوید که در مورد جنگ کاری
نکردهام.....))
تو این دو هفته ای که کتاب نورالدین پسر ایران رو خوندم دوباره یاد خاطرات مدیر مدرسمون افتادم به خصوص که تو سبک دفاع مقدس تا حالا خاطرات شخصی کسی رو نخونده بودم به این دلیل که زیاد هستند ولی موقعی شروع کردم هر هفتصد صفحه کتاب برام جذاب بود و واقعا زندگی کردم خوشحال شدم ، حسرت خوردم و ناراحت شدم و بعضا گریه....
احتمالا مطالعه این کتاب شروعی میشه برای خواندن بیشتری از این دست کتاب ها ( لشکر خوبان رو شروع کردم به خواندن).
همه در اطراف خودمون رزمنده ها و جانباز های زیادی رو میشناسیم که زندگیش پر از خاطرات جذاب هست که هر لحظه ممکنه با شهید شدنشون از دست بره امیدوارم این دست از کتاب ها زیاد بشه و خودم هم یه روزی بتونم از این کار ها بکنم.
نام کتاب: نورالدین پسر ایران
راوی: نورالدین عافی
به کوشش : معصومه سپهری